سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندکی صبر سحر نزدیک است...

 

کفـشِ کودکی را دربا برد . کودک روی ساحل نوشت : دریای دزد..

آنطرف تر ،مردی که صید خوبی داشت ،روی ماسه ها

نوشت : دریای سخاوتمند..

جوانی غرق شد ،مادرش نوشت : دریای قاتل..

 

پیرمردی مرواریدی صید کرد، نوشت : دریای بخشنده..

موجی ،نوشته ها را شست.

دریا آرام گفت : "به قضاوت دیگران اعتنا نکن، اگر میخواهی دریا باشی ...