سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندکی صبر سحر نزدیک است...

تو? ?ک جمع ب? حوصله نشسته بودم

طبق عادت هم?شگ? مجله را ورق زدم تا به جدول رس?دم

هم?ن که تو? دلم خواندم سه عمود?

?ک? گفت بلند بگو

گفتم ?ک کلمه سه حرف?ه

ازهمه چ?ز برتر است

حاج? گفت : پول

تازه عروس مجلس گفت : عشق

شوهرش گفت : ?ار

کودک دبستان? گفت : علم

حاج? پشت سرهم گفت : پول، اگه نم?شه ط?، سکه

گفتم : حاج? ا?نها نم?شه

گفت : پس بنو?س مال

گفتم : بازم نم?شه

گفت : جاه

خسته شدم با تلخ? گفتم : نه نم?شه

د?دم همه ساکت شدند

مادر بزرگ گفت : مادرجان، " عمر " است .

س?اوش که تازه از سرباز? آمده بود گفت : کار

دیگر? خند?د و گفت : وام v

?ک? از آن وسط بلندگفت : وقت

?ک? گفت : آدم

خنده تلخ? کردم و گفتم : نه

اما فهم?دم

تا شرح جدول زندگ? کس? را نداشته باش?

حت? ?ک کلمه سه حرف? آن هم درست در نم? آ?د !!!

با?د جدول کامل زندگ?شان را داشته باش?.

بدون آن همه چ?ز ب? معناست !!!

هرکس جدول زندگ? خود را دارد.

هنوز به آن کلمه سه حرف? جدول خودم فکر م?کنم

شا?د کودک پا برهنه بگو?د : کفش

کشاورزبگو?د : برف

?ل بگو?د : حرف

ناشنوا بگو?د : صدا

ناب?نا بگو?د : نور

و من هنوز در فکرم

که چرا کس? نگفت :

" خدا

‏(صادق هدا?ت)