سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندکی صبر سحر نزدیک است...

هنگامى که پیامبر (ص ) دیده به جهان گشود، یکى از یهودیان آگاه ، در مکه نزد، بزرگان قریش (که از سران مکه بودند) آمد، و با تعجب گفت : آیا امشب ، در میان شما کودکى به دنیا آمده است ؟ پاسخ دادند: نه .
یهودى گفت : پس او در فلسطین به دنیا آمده که نامش احمد است و از نشانه هاى او اینکه خالى به رنگ ابریشم خاکسترى ، در بین شانه هایش قرار دارد.
قریشیان متفرق شدند و به جستجو پرداختند. دریافتند کودکى در خانه عبدالله بن عبدالمطلب به دنیا آمده است ، جریان را به دانشمند یهودى گفتند، یهودى خود را به آن کودک رسانید، کودک را از مادرش آمنه گرفت ، سپس بین شانه اش را دید، ناگاه بى هوش شد. هنگامى که به هوش آمد، حاضران از یهودى پرسیدند: چرا حالت دگرگون شد؟
او در پاسخ گفت : (مقام نبوت تا روز قیامت از بنى اسرائیل بیرون رفت ، سوگند به خدا، این کودک همان پیامبر (ص ) است که بنى اسرائیل را به هلاکت مى رساند).
قریشیان از این مژده شادمان شدند.
یهودى به آنها گفت : (سوگند به خدا، این نوزاد، آنچنان به شما عظمت و آبرو مى بخشد، که عظمت شما در همه جاى دنیا، به زبان مردم مى افتد).
ابوسفیان که در آنجا بود، گفت : او به طائفه مضر ( که خودش از آن طایفه بود) عظمت مى بخشد.
کحل البصر