سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندکی صبر سحر نزدیک است...

م:

??وقتی آنکس ?ه دوستش داریم بیمار می شود می گوییم امتحان الهی است.

 

?و هنگامی که بیمار می شود شخصی که دوستش نداریم می گوییم عقوبت الهی...!

 

?? وقتی آنکس که دوستش داریم دچار مصیبتی می شود می گوییم از بس که خوب بود.

 

?و هنگامی که به مصیبتی دچار می شود شخصی که دوستش نداریم می گوییم از بس که ظالم بود...!

 

??مراقب باشیم...!

قضا و قدر الهی را آن طور که پسندمان هست تقسیم نکنیم...!

 

? همه ما حامل عیوب زیادی هستیم و اگر لباسی از سوی خدا که نامش  سِتْر (پوشش) است نبود گردنهای ما از شدّتِ خجالت خم می شد.

 

?? پس عیب جویی نکنیم در حالی که عیوب زیادی چون خون در رگ ها، در وجودمان جاریست...

 

??


 

دختر کوچولوی ملوس دو تا سیب در دو دست داشت. در این موقع مادرش وارد اطاق شد. چشمش به دو دست او افتاد. گفت، "یکی از سیباتو به من میدی؟" دخترک نگاهی خیره به مادرش انداخت و نگاهی به این سیب و سپس آن سیب. اندکی اندیشید. سپس یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب. لبخند روی لبان مادرش ماسید. سیمایش داد میزد که چقدر از دخترکش نومید شده است. امّا، دخترک لحظه‌ای بعد یکی از سیب‌های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت، "بیا مامان این سیب شیرین‌تره!" مادر خشکش زد. چه اندیشه‌ای به ذهن خود راه داده بود و دخترکش در چه اندیشه بود.

هر قدر باتجربه باشید، در هر مقامی که باشید، هر قدر خود را دانشمند بدانید، قضاوت خود را اندکی به تأخیر اندازید و بگذارید طرف مقابل شما فرصتی برای توضیح داشته باشد.