درباره ممنوع التصویر شدن محمدرضا گلزار... [ August 20, 2008 ] - اندکی صبر سحر نزدیک است...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درباره ممنوع التصویر شدن محمدرضا گلزار... [ August 20, 2008 ]

گفتگوی امیر قادری با محمدرضا گلزار درباره اتفاق‌های اخیر، برنامه‌های آینده و بد و خوبی که گذشته
هزار حرف نگفته...


سینمای ما - بحث‌ها و اخبار جدید درباره محمدرضا گلزار در یکی دو هفته اخیر، بسیاری را به موقعیت و جایگاه بازیگران مشهور در سینمای ایران حساس کرده است. به عنوان مشهورترین چهره این سینما، حضور گلزار در هر فیلم، تضمینی برای فروش آن است در شرایطی که به نظر می‌رسد هنوز جایگاه و اعتبار یک "ستاره" در میان مسئولان و منتقدان و تماشاگران سینمای ایران نامشخص مانده است. چه خوش‌مان بیاید چه نه، در دوران تازه، نه تنها مجبوریم حضور چهره‌های مشهور را بپذیریم، که باید شکل استفاده درست از ستاره‌ها، در حوزه‌های مختلف اقتصادی و اجتماعی را یاد بگیریم. می‌توانیم از استعداد و نفوذ و شهرت‌شان بهره ببریم یا می‌توانیم به حال خود رهای‌شان کنیم. دنیای ما کم کم تغییر کرده است. همیشه که مجبور نیستیم راه حل دوم را انتخاب کنیم.

****

این روزها همه جا بحث ممنوع‌التصویر شدن توست...

من هم خوانده‌ام و شنیده‌ام.

بعد پی‌گیری کردی؟

تمام تلاش‌ام را کردم و دنبال پی‌گیری این خبر هم رفتم. ولی باور کن چیزی دستگیرم نشد. انگار اصلا خبری نبوده.

پس داری به کار خودت ادامه می‌دهی؟

چند تا فیلمنامه دارم و سعی‌ می‌کنم بین این فیلمنامه‌ها بهترین‌‌اش را انتخاب کنم.

این شایعه که هر چی فیلم روی پرده است، فیلمنامه‌اش را اول برای تو فرستاده‌اند...

به هر حال من فیلمنامه اغلب این فیلم‌ها را خوانده‌ام.

پس باید درباره ارزش و کیفیت انتخاب‌هایت با هم بحث کنیم، اما اول برویم سراغ این نکته که اصلا چی شد که به یک بازیگر مشهور تبدیل شدی؟

یعنی چی؟ یعنی چطور به عنوان یک بازیگر در این سینما جا افتادم؟

نه. این که فیلم‌هایت فروخت و مردم برای دیدن تو به سینما رفتند.

خب، نگران بودم منظورت همان اولی باشد که توضیح دادن درباره‌‌اش کمی سخت است! اما این که چرا مردم دوست داشتند فیلم‌هایم را ببینند و مرا به عنوان قهرمان این داستان‌ها بپذیرند، به نظرم جواب خیلی ساده‌ای دارد. سعی کردم همیشه خودم باشم و ادا درنیاورم. اگر صداقتی در کار باشد، لنز دوربین خیلی زود و خوب ثبت‌اش می‌‌کند و تماشاگر هم آن را می‌پذیرد.

و فکر می‌کنی توانسته‌ای همیشه این صداقت را پشت صحنه و روی پرده حفظ کنی؟

خب، نه همیشه. ولی لااقل سعی‌ام را کرده‌‌ام.

و آن وقت به نظرت کجا به نتیجه رسیده‌ای؟ کدام لحظه‌ها در کدام فیلم‌ها؟

خودم از صحنه‌هایی در بوتیک و آتش بس خیلی راضی‌ام. به نظرم توانسته‌ام در لحظاتی از این فیلم‌ها حضور دوربین را کاملا فراموش کنم، فاصله میان خودم و نقش‌ام را از بین ببرم و آن ارتباطی را با تماشاگر برقرار کنم که همیشه دنبال‌اش بوده‌ام. مثلا در بوتیک، چند صحنه که دوربین مرا دور از کنش اصلی صحنه، در قاب می‌گیرد که ایستاده‌ام و در سکوت، ناظر آن چیزی هستم که در برابر چشمانم اتفاق می‌افتد. نمونه مورد علاقه‌ام از این جور بازی، عمر شریف در دکتر ژیواگوست. آن صحنه‌ای که روی تراس می‌ایستد و کشتار مردم بی‌گناه توسط سربازان ارتش تزار را نگاه می‌کند. سخت است که صحنه‌ای را بازی کنی که بر واکنش پر از سکوت تو در برابر غوغای اصلی صحنه استوار است.

خب، این یکی از گرفت و گیرهای کارنامه بازیگری‌ات است. این که هنوز داری از بوتیک مثال می‌آوری. شاید باید تعداد این قبیل فیلم‌ها و صحنه‌ها در کارنامه تو بیش‌تر می‌بود.

به هر حال بوتیک فیلم مهمی در کارنامه من است. ضمن این که باز هم از این جور مثال‌ها دارم و نمی‌خواهم آغاز مصاحبه خرج‌اش کنم! هنوز اول کار است. ولی اجازه بده حالا من از تو سوال کنم. چرا بوتیک در جشنواره فیلم فجر و در دوره خودش آن طور که باید دیده نشد؟

دیده شد که. تماشاگرها و منتقدها دوست‌اش داشتند...

اما داورها که آن را ندیدند. این فیلمی نبود که در بخش مهمان جشنواره به نمایش درآید و از رقابت رسمی دور بماند. اوایل کارم بود و با انرژی شروع کرده بودم و می‌خواستم حاصل کارم را روی پرده و تاثیرش را بر هیات داوران ببینم. اما نشد. نمی‌دانم از بدشانسی من بود یا چیز دیگر. به هر حال اگر چنین فیلمی در بخش رسمی به نمایش درمی‌آمد، شاید مسیر حرفه‌ای عوامل‌اش به کلی تغییر می‌کرد. اما همان منتقدها که تو می‌گویی، اغلب‌شان سعی می‌کردند موفقیت‌های فیلم را به چیزهای دیگری نسبت دهند. به هر چیزی به جز بازی من در نقش جهانگیر! بوتیک فیلم شلوغ و پرشخصیتی است. با این وجود کاراکتر جهانگیر تقریبا در تمام صحنه‌های فیلم حضور دارد. چطور می‌شود فیلمی موفق باشد و بازیگری که در تقریبا تمام صحنه‌های آن حضور دارد و نقش محوری پیدا کرده، هیچ نقشی در این موفقیت نداشته باشد؟

به هر حال عقل مردم گاهی به چشم‌شان است. وقتی بعضی فیلم‌های دیگری که در آن‌ها بازی کرده‌ای را نگاه می‌کنند، به نظرشان می‌رسد که شاید بوتیک فقط یک اتفاق یا حاصل کار کارگردان‌‌اش بوده.

یعنی فکر می‌کنی که من یک بار خوب بازی کرده‌ام و در فیلم‌های دیگرم هیچ نشانی از این استعداد نبوده؟

اصلا. اتفاقا حتی آن فیلم‌هایی از کارنامه‌ات را که دوست ندارم، و بعضی‌های‌شان بد و سردستی ساخته شده‌اند؛ باز حضور تو در این فیلم‌ها آزاردهنده نیست. تازه بازی تو در آتش بس را خیلی هم دوست دارم. یادم هست وقتی فیلم را دیدم، در نظرسنجی‌‌های آن زمان به عنوان بهترین بازی سال هم انتخاب‌اش کردم، که یادم هست خیلی‌ها شاکی شدند.

اما همین آتش بس هم دیده نشد. خودت می‌دانی که جشنواره فجر بهترین ویترین برای بحث و گفتگو درباره حاصل کار سالانه اهالی سینماست. و وقتی چنین اتفاقی از دست‌اندرکاران یک فیلم دریغ می‌شود، بپذیر که برای‌مان گران تمام می‌شود.

پس یکی از دلایل تو برای عدم تکرار چنین اتفاق‌های در کارنامه‌ات، دیده نشدن این دو فیلم است.

خب، موثر است دیگر. همین چیزها مسیر حرفه‌ای یک بازیگر را می‌سازد. مگر چه قدر فیلم قابل بحث در سینمای ایران ساخته می‌شود که نقش مناسبی برای من هم در آن‌ها وجود داشته باشد و امکان حضورم در آن فراهم شود؟ که بعد تازه این دو فیلم من هم در جشنواره دیده نشود؟

اصلا بیا این طوری با بحث طرف شویم. یک ستاره در سینمای ایران، چه قدر می‌تواند برای مسیر کاری‌اش برنامه‌ریزی کند؟ آینده‌اش را بخواند؟

بهتر است اتفاقات بد را فراموش کنم. چیزی مثل آن چه درباره این دو فیلم پیش آمد. در این شرایط قطعا سعی می‌کنم که برنامه‌ریزی هم داشته باشم، اما این برنامه‌ریزی قرار نیست که حتما به نتیجه درست و دقیقی برسد. همیشه فکر می‌کردم و می‌کنم که بخت و تقدیر و قسمت، نقش مهمی در زندگی همه ما دارد. آن وقت سعی می‌کنم بین محاسبه و برنامه‌ریزی و البته تقدیر، تعادل برقرار کنم. به خصوص که در این جا و با شرایط ما، به نظرم باید بخش مربوط به تقدیر و قسمت را بیش‌تر و موثرتر در نظر بگیریم.

حواشی و بازتاب‌های اعمال و رفتار یک ستاره هم که در این جامعه خیلی زیاد است...

خیلی از این واکنش‌ها و حساسیت‌ها و بازتاب‌ها هم خوب و بجاست. قبول‌شان دارم. اما به نظرم بعضی وقت‌ها این حساسیت زیادی می‌شود. ما هم مثل آدم‌های دیگر زندگی می‌کنیم و زندگی ما هم بالا و پایین دارد. قرار نیست هیچ اشتباهی نکنیم. ضمن این که گاهی به نظرم زیادی روی تاثیر اعمال و واکنش‌های‌مان بر عموم افراد جامعه حساب می‌شود. گاهی اصلا بد نیست که به خودمان فرصت دهیم در فضایی آرام و راحت کارمان را بکنیم و بعد با خیال راحت به تماشاگران و مخاطب‌های‌مان این فرصت را بدهیم که هرس‌مان کنند و بد و خوب‌مان را به روی‌مان بیاورند. واقعا چه عیبی دارد؟

و وقتی این پست و بلندی را به رویت می‌آورند، شد که آرزو کنی کاش یک ستاره مشهور نبودی؟

نه. اتفاقا جایگاهم را دوست دارم. برای رسیدن به این جایگاه و به دست آوردن دل مردم کشورم زحمت کشیده‌ام. دلم می‌خواهد بیش‌تر و بهتر کار کنم، از زندگی‌ام درس بگیرم و از این تجربه‌ها در مسیر کاری‌ام خوب استفاده کنم. به هر حال مهر و علاقه مردم چیزی نیست که به سادگی به دست‌اش آورده باشم. سرمایه‌ام است و دلم می‌خواهد از این سرمایه به نفع کشورم و هموطنان‌ام استفاده کنم. اگر هنری دارم و تاثیری، دوست دارم خرج مملکت خودم شود. این جا به دنیا آمده‌ام و همین جا هم خواهم مرد. پس می‌خواهم هر چه دارم همین جا و برای همین مردم خرج کنم. امیدوارم شرایطی پیش بیاید که بیش‌تر از همیشه و با فضا و تلاش بیش‌تری، به رشد سینمای ایران تا آن جا که در توان‌ام است، کمک کنم.

این خودش بحث بعدی ماست. این که جامعه ما چه قدر می‌تواند از قابلیت‌ها و توانایی‌های ستاره‌ای مثل محمدرضا گلزار، چه به لحاظ اقتصادی و چه اجتماعی استفاده کند.

منظورت دقیقا چیست؟

یعنی که هیچ از خودت پرسیده‌ای جامعه ما سازمان‌هایی برای بهره بردن از حاصل کار یک ستاره را دارد؟ این جا فقط بحث گیشه سینما مطرح نیست. می‌شود سازمان‌ها و شرکت‌های حتی عام‌المنفعه‌ای تاسیس کرد تا در کنار یک ستاره به مسیر خودش ادامه دهد و به سوددهی مالی و فرهنگی برسد.

به نظرم هنوز با این قبیل آرزوها و فرصت‌ها خیلی فاصله داریم.

ولی کم کم باید یاد بگیریم. به خصوص که کم کم صنعت سرگرمی ما رو به ستاره‌سازی آورده، اما انگار هنوز بلد نیست چطور ازش استفاده کند. حداکثر این که به بازیگران مشهورش پول می‌دهد تا در مجموعه‌های پربیننده و مناسبتی تلویزیونی یا دست آخر و در بهترین حالت، در فیلم‌های احتمالا پرفروش دیگری بازی کند. اما استفاده‌ای که در کشورهای صاحب صنعت از حضور و وجود و اعتبار چنین ستاره‌هایی می‌شود، فراتر از این حرف‌هاست.

من اما آماده‌ام. تمام تلاش‌ام را به خرج می‌دهم. راست‌اش فکر می‌کنم انجام چنین فعالیت‌هایی که نفع‌اش به همه می‌رسد، جبران همه آن مواهبی است که زندگی به من اعطا کرده و از این طریق سعی می‌کنم قدرشان را بدانم و در وجود و حوزه اطراف‌ام ماندگارشان کنم. امیدوارم بیش‌تر در این زمینه تجربه کنم و بیاموزم. اما در حد خودم سعی می‌کنم از موقعیتی که دارم، از جمله برای به راه انداختن فعالیت‌های خیریه استفاده کنم.

از چه راهی مثلا؟

مثلا به راه انداختن مسابقات ورزشی از جمله دیدارهای تیم والیبال هنرمندان، که عایدی‌مان از راه بلیت فروشی برای این مسابقات را در اختیار موسسات خیریه می‌گذاریم. ما آدم‌ها معمولا وقتی خوشحالیم که با همدیگر مهربانیم.

اما بازده اقتصادی و اجتماعی یک ستاره می‌تواند خیلی بیش‌تر از این‌ها باشد.

آخر در شرایطی که هنوز برای جا انداختن مفهوم ستاره‌، در ذهن بسیاری از دوستان مشکل داریم، چطور می‌توانیم به تشکیل سازمان‌‌های بزرگ و موثری برای استفاده درست از این شهرت فکر کنیم.

شاید خیلی‌ها نگران استفاده نابجای بازیگران مشهور از شهرت بیش از حدشان باشند.

ولی قبلا هم که گفتم. ما هنرمندیم و سیاست ربطی به ما ندارد. کاش بیشتر به ما اعتماد می‌شد و فرصت داشتیم تا بیش از این در مسیر کمک به فرهنگ این مملکت حرکت می‌کردیم. به هر حال کشور ما این جاست و همگی باید هر چه در توان داریم، خرج پیشرفت و قدرت‌اش کنیم. این یکی از دلایلی است که از فروش فیلم‌هایم خوشحال می‌شوم. چون به نظرم از این طریق می‌توانم به ادامه حیات این سینما هم در حد خودم کمک کنم. از کنترلچی گرفته تا مدیر سالن و تماشاگر سینما و عوامل ریز و درشت هر فیلم.

و این پیشنهاد اخیر تو به بهانه فوت خسرو شکیبایی...

خب، این یک راه حل عملی در همین مسیر بود که برای کمک به قشر نیازمند یا سن و سال دار سینما به فکرم رسید. با خودم گفتم که کاش فقط ما بازیگرها و دیگر عوامل شناخته شده، از فروش بالای یک فیلم سهم نبریم. طرحی که به نظرم رسید، این بود که هر فیلمی که بیش‌تر از یک رقم مشخص فروخت، درصد معینی از فروش آن، به جیب دست اندرکاران فیلم برود. و امیدوارم که این فقط در حد پیشنهاد باقی نماند و به شکل قانون درآید. اگر سهمی در فروش فیلم‌ها داشته باشم، خیلی خوشحال می‌شوم که بخشی از تلاش‌ام به این ترتیب کمکی باشد به رفاه حال آدم‌هایی که در این موفقیت سهیم بوده‌اند و به نوعی کارشان در ویترین نیست و دیده نمی‌شوند و سهم کمتری از این موفقیت می‌برند. تکرار می‌کنم که بر اساس این طرح، این پول باید به دست تمام عوامل فیلم برسد. حتی بچه‌های تدارکات هم سهمی از آن داشته باشند. هنرمندی که به هر دلیلی عضوی از بدن‌اش را از دست داده یا دیگر توانایی کار ندارد، اتفاقی که این روزها برای چند نفر از اهالی سینما افتاده و خواهد افتاد، باید سهم و حقی از این طرح داشته باشند.

این پیشنهاد قبل از این سابقه نداشته؟

چرا. تهیه‌کنندگانی را می‌شناسم که به اشکال مختلف، دیگر عوامل را هم در موفقیت فیلم‌شان شریک کرده‌اند. اما همان طور که گفتم امیدوارم تمام این ایده‌ها، به کمک وزارت ارشاد، خانه سینما و باقی نهادهای مسئول، به شکل یک قانون مشخص درآید. وقتی می‌بینم که ستاره‌های سینمای جهان چطور به مقوله صلح و کمک به انسان‌ها در کشورهای در حال پیشرفت می‌پردازند، به نظرم می‌رسد که ما هنوز در آغاز یک راه طولانی هستیم. فعالیت این ستاره‌ در زمینه یک حادثه خاص، مثلا کمک به آوارگان افغان را ببین.

و در کنار این همه آرزو، نهایت راه بازیگری برای محمدرضا گلزار چیست؟ افق هدف‌هایش کجاست؟

افقی در کار نیست. بیش‌تر ترجیح می‌دهم به لحظه و اکنون فکر کنم. این که در هر وضع و شرایطی که هستم، بهترین واکنش را نشان دهم و مناسب‌ترین تصمیم را بگیرم. این طوری قدم به قدم پیش خواهم رفت تا آینده، چنان که واقعا وجود دارد، خودش را در لحظه خاص به من نشان دهد. سعی می‌کنم به زندگی‌ام فرصت تغییر بدهم. همواره به نظرم رسیده که آدم‌های شجاع و هشیار، از تغییرات زندگی‌شان به عنوان یک فرصت استفاده می‌کنند در حالی که آدم‌های ضعیف، مجبورند با تغییرات زندگی به عنوان تهدید کنار بیایند. دلم می‌خواهد جوری زندگی کنم که همیشه از دسته اول باشم.

قبل از این گفتی تلاش می‌کنی تا طرح اقتصادی‌ات را به ثمر برسانی، چون می‌خواهی حاصل نهایی گیر همه آن‌هایی بیایند که در دیده شدن بهتر تو و عرضه فیلم به عنوان محصول نهایی دخیل‌اند.

دقیقا. کارم به عنوان یک بازیگر، بستگی مستقیم به سایر عوامل تولید دارد. هر وقت با فیلمنامه و کارگردان بهتر کار کرده‌ام، حاصل کار هم بهتر بوده است.

به خصوص که یکی از ویژگی‌های تو این است که به نظر، بیشتر بازیگر ری‌اکشن هستی تا عمل مستقیم. یعنی حاصل کارت بستگی مستقیم به اوضاع و احوال بازیگر مقابل‌ات دارد.

خودت نگاه کن دیگر. با امین حیایی در کما موفق بودیم. رابطه من و گلشیفته فراهانی در بوتیک را هم خیلی‌ها دوست داشتند. برخوردها و کنش واکنش‌های‌مان با مهناز افشار در آتش بس هم جواب داد. در توفیق اجباری هم با رضا عطاران همکاری خوبی داشتیم. کار بازیگری در سینما گاهی وقت‌ها مثل صفحه‌ای است که تلاش و دانش گروه فیلمبرداری را بازتاب می‌دهد. اگر آن چه در اختیار بازیگر قرار می‌دهند یا به سمت‌اش پرتاب می‌کنند، خوب و جذاب باشد، بازیگر هم به عنوان حلقه آخر این زنجیر، به خوبی آن را در اختیار تماشاگر قرار می‌دهد.

تا به حال اما همه‌اش از مواهب و فرصت‌های ستاره بودن حرف زدیم. برویم سراغ سویه تاریک ماجرا. وجه ترسناک شهرت و محدودیت‌هایی که برایت ایجاد می‌کند.

بخشی از این گرفتاری‌‌ها در فیلم توفیق اجباری هست.

که مورد جالبی است. توفیق اجباری فیلمی است درباره گرفتاری‌های شهرت، که همزمان در عین حال از شهرت‌‌ات بین هوادارها برای فروش بیش‌تر بهره می‌برد!

با این حال باور کن از این گرفتاری‌های روزمره کم ندارم. به هر حال هیچ چیز کامل نیست. در برابر آن فرصت‌ها، این هزینه‌ای است که می‌پردازیم و گاهی وقت‌ها می‌بینی شیرین هم هست. فعالیت‌هایی وجود دارد که دلم می‌خواست می‌توانستم در شرایط عادی و نرمال هم انجام‌شان بدهم. این که در رستوران یک غذای راحت بخورم. یا با خیال راحت ورزش کنم. این‌ها اما قابل تحمل است. فقط کاش موانع و عوامل کم‌کننده سرعت در مسیر حرفه‌ای یک بازیگر به همین چیزها محدود می‌شد و زیاد گسترش پیدا نمی‌کرد.

هیچ به این نکته فکر کرده‌ای که بخشی از این محدودیت‌ها در زمینه جایگاهت به عنوان یک ستاره به تو تحمیل می‌شود؟ این که مجبوری قالب و هیات مورد تایید هواداران‌ات را حفظ کنی...

شاید باید تلاش‌های بیش‌تری در این زمینه به خرج دهم. شاید باید تماشاگران سینما را برای تماشای هیبت‌ها و شمایل‌های تازه‌ای از خودم آماده کنم. دلم می‌خواهد به عنوان یک بازیگر – و در عین حال یک ستاره – زندگی‌‌های دیگری هم تجربه کنم. یک انسان همیشه آماده انتقاد از چیزهایی‌ است که تجربه‌شان نکرده‌، و امیدوارم بازیگری، امکان انتقاد کردن را از من بگیرد، حداقل در مواردی که از راه بازیگری تجربه‌شان می‌کنم.

اما هیچ وقت نگران تمام شدن این فرصت‌ها نمی‌شوی؟ وقتی زمان می‌گذرد و تو دیگر ستاره نیستی...

امیدوارم تا جایی که امکان‌اش هست، عمر بازیگری‌ام طولانی باشد. امیدوارم که ستاره این سینما باقی بمانم. اما همه چیز به قلب‌ات بستگی دارد و این که خدا چی می‌‌خواهد. تو نان قلب‌ات را می‌خوری. زندگی مهم‌تر از سینماست. بیش از آن که بخواهم به عمر بازیگری‌ام فکر کنم حواس‌ام به زندگی‌ام است که از آن استفاده کنم. فکرش را بکن؛ هنوز خیلی راه‌هاست که نرفته‌ایم، خیلی کارهاست که نکرده‌ایم، خیلی دست‌هاست که نگرفته‌ایم و البته... خیلی حرف‌هاست که نزده‌ایم
www.persianv.com




تاریخ : چهارشنبه 87/8/8 | 12:36 صبح | نویسنده : منتظر | نظر


  • paper | وب دزفان | فروش لینک
  • فروش رپورتاژ آگهی ارزان | رپرتاژآگهی