گفتوگوی حضرت زینب با عبیدالله بن زیاد... - اندکی صبر سحر نزدیک است...

گفتوگوی حضرت زینب با عبیدالله بن زیاد...

عبیدالله پرسید: «این زن که خود را کنار کشیده و دیگر زنان گردش جمع شده‌‎اند کیست؟» زینب پاسخ نگفت. عبیدالله سؤال خود را تکرار کرد. یکی از کنیزان گفت: «او زینب دختر فاطمه دختر پیامبر اسلام است.» [6]

گفت‌وگوی حضرت زینب با عبیدالله بن زیاد

 

عبیدالله بن زیاد: ستایش خدا را که شما خانواده را رسوا ساخت و کشت و نشان داد که آنچه می‎گفتید دروغی بیش نبود.

زینب: ستایش خدا را که ما را به واسطه پیامبر خود (که از خاندان ماست) گرامی داشت و از پلیدی پاک گردانید. جز فاسق رسوا نمی‎شود و جز بدکار، دروغ نمی‎‌گوید، و بد کار ما نیستیم بلکه دیگرانند‌ (یعنی تو و پیروانت هستید) و ستایش مخصوص خداست

عبیدالله بن زیاد: «دیدی خدا با خاندانت چه کرد؟

زینب: جز زیبایی ندیدم! [یادداشت 1]آنان کسانی بودند که خدا مقدّر ساخته بود کشته شوند و آنان نیز اطاعت کرده و به سوی آرامگاه خود شتافتند و به‌زودی خداوند تو و آنان را (در روز رستاخیز) با هم روبه‌رو می‎کند و آنان از تو، به درگاه خدا شکایت و دادخواهی خواهند کرد، اینک بنگر که آن روز چه کسی پیروز خواهد شد، مادرت به عزایت بنشیند‌ ای پسر مرجانه!

عبیدالله بن زیاد: خدا دلم را با کشته‌شدن برادر نافرمانت حسین و خاندان و لشکر سرکش او شفا داد.

زینب: به خدا قسم بزرگ ما را کشتی، نهال مرا قطع کردی و ریشه مرا در آوردی، اگر این کار مایه شفای توست، همانا شفا یافته‎‌ای

ابن زیاد با حالت خشم و استهزا: این هم مثل پدرش علی سخن‌پرداز است؛ به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع می‎گفت.

زینب: «زن را با سجع‌گویی چه کار؟» (حالا چه وقت سجع گفتن است؟ سرم گرمِ کار دیگر است از سوز سینه چیزی بر زبانم جاری شد وگفتم.[7]

 

ابن زیاد در اثنای این گفت‌وگو از سخنان زینب(س) از شدت خشم شعله‌ور شد و خواست حضرت را مجازات کند، عَمْرو بن حُرَیْث مانع شد و گفت: «ای امیر این یک زن است و کسی زن را به خاطر سخنانش عقوبت نمی‎‌کند!» پس ابن زیاد منصرف شد.[8]




تاریخ : سه شنبه 04/4/17 | 7:1 عصر | نویسنده : منتظر | نظر


  • paper | وب دزفان | فروش لینک
  • فروش رپورتاژ آگهی ارزان | رپرتاژآگهی