بیت المال - اندکی صبر سحر نزدیک است...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دقت سرلشکر شهید مهدی باکری برای استفاده نکردن از اموال بیتالمال؛

?? #سبک_زندگی_شهید

 

??آخر شب بود و بعد از جلسات متعدد از پادگاه دزفول به سمت محل سکونت فرمانده لشکر عاشورا راهی شدیم. چند شب بود که آقا مهدی به منزل نرفته بودن و ماشین سپاه بنزین نداشت. سر راه به پمپ بنزین رفتم. بنزین رو که زدم داشتم پولشو حساب میکردم که متصدی جایگاه گفت آقا رسید.

??با تعجب گفتم از کجا رسید؟! گفت همون آقایی که جلوی ماشین نشسته حساب کرد. پول بنزینو بردم و مقابل آقا مهدی گذاشتم و گفتم آقا زحمت کشیدی بفرما پولو... گفت نمی‌خواد بزار جیبت! 

??گفتم من قبض مینویسم و این پولو میگیرم. گفت نه نیازی نیست نمی‌خوام! گفتم آخه چه دلیلی داره نمی‌گیرید. برگشت گفت غلامحسن الان من این پولو دارم بدم، اگر روز قیامت به من گفتند مهدی تو به اندازه پادگان تا خونه هم حق نداشتی از ماشین بیت المال استفاده کنی. چی دارم بگم؟ اونجا که من پولی همراهم نیست که بدم، الان این پول همراهمه و میتونم بدم. 

?? به کانال پا به پای شهدا بپیوندید??

?? eitaa.com/shohadapabepa




تاریخ : یکشنبه 03/12/26 | 2:26 عصر | نویسنده : منتظر | نظر

این ماشین بیت المال است و من حق ندارم یک قدم مسیرم را کج کنم.

اول صبح بود که با سید رفیع برای رفتن به سر کار از منزل بیرون آمدیم و سوار ماشین شدیم.

 

 هنوز مسیر کوتاهی نرفته بودیم که سرعت ماشین را کم کرد و گفت: آقا جان، من می‌دانم تو بزرگِ من هستی و عمرت را برای من صرف کردی و موهایت سفید شده و چه زحمت‌هایی که کشیده‌ای. 

 

احترام شما بر من واجب است، ولی لطفا از ماشین پیاده شوید تا ماشین برایتان کرایه کنم؛ چون بعد از این مسیرمان یکی نیست و این ماشین بیت‌المال است و من حق ندارم یک قدم مسیرم را کج کنم.

 

 من با این جسارت گفتار و امانتداری پسرم و برخورد زیبایش دست‌هایم را به سوی آسمان بلند کردم و خدا را شکر نمودم. 

 

در حالی که آب از دیدگانم جاری بود و او را تحسین می‌کردم، رویش را بوسیدم و به خدا سپردمش.

 

شهید#سید_رفیع_رفیعی

 

 

@shahedan_aref




تاریخ : پنج شنبه 02/8/11 | 9:14 عصر | نویسنده : منتظر | نظر
       



  • paper | وب دزفان | فروش لینک
  • فروش رپورتاژ آگهی ارزان | رپرتاژآگهی