خاطرات شهدا - اندکی صبر سحر نزدیک است...

هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس

‏بهش گفتن: «محسن جان! دیر میای بچه‌ها نگرانتن». 

 

لبخندی زد و گفت: «هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم». 

 

معنای این حرفش را زمانی فهمیدیم که شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودی‌ها شنبه خوبی را آرزو کرد.

 

‏از شنبه آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری‌زاده»....

(خاطرات همسر شهید)

 

??7 آذر سالگرد شهادت دانشمند هسته ای شهید #محسن_فخری_زاده

 

???انال مدافعان حـــــرم

?? @Iran_Iran

https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ




تاریخ : چهارشنبه 03/9/7 | 4:36 عصر | نویسنده : منتظر | نظر

رضایت بده تا به سوریه بروم...

با آگاهی کامل، قدم در این راه گذاشت و جوان‌ترین شهید مدافع حرم آل رسول الله(ص) شد.

هر وقت به من می‌گفت: «رضایت بده تا به سوریه بروم»، می‌گفتم: «اجازه بده سنت کمی بیشتر شود» که می‌گفت: 

«شیطان در کمین ماست و از آن نباید غافل بشویم، چه تضمینی می‌کنی که چند سال دیگر، من همین آدم باشم.» در واقع نمی‌خواست تغییر کند و دوست داشت پاک از این دنیا برود.

 

 

به روایت مـادر بزرگوار

??شهید سیدمصطفی موسوی??

 

ولادت: 18 آبان 1374

شهادت: 21 آبان 1394

 

 @Iran_Iran

???? http://telegram.me/Iran_Iran




تاریخ : دوشنبه 03/8/14 | 5:3 عصر | نویسنده : منتظر | نظر

میخواهم شهادتم در شب بیست و سوم رمضان باشد.»

ایام ماه مبارک رمضان بود. در کشاکش نبرد با تروریست‌های تکفیری در سوریه در شرایط آب و هوایی بسیار سختی که گرمای هوا، کار را بسیار سخت می‌کند و از لحاظ شرعی افطار جایز می‌شود، روزه بود. یکی از همرزمانش به او گفت که بیشتر ما تصمیم گرفتیم افطار کنیم و تو؟! جواب داد افطار نخواهم کرد. بعد از پایان مأموریت هنگامی که همه نشستند، دوستان شهیدش را به یاد آورد و لبخند غریبی زد. همرزمش از او پرسید: «راز این لبخندت چیست؟» «مهدی» پاسخ داد که من نفر بعدی هستم که شهید خواهم شد. دوستش به شوخی از او پرسید: «نظرت درباره شهادت در امشب یعنی شب نوزدهم ماه رمضان چیست؟» جواب داد: « نه... می‌خواهم شهادتم در شب بیست و سوم باشد.» مهدی در شب23 ماه رمضان در نبرد رویارو با تروریست‌های تکفیری و دشمنان قسم خورده‌ راه و نهضتِ حسینی، به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

«مهدی» در 9 مرداد 1392، در سن 24 سالگی و همزمان با ایام شهادت امیر المؤمنین علی (ع)، همانگونه که می‌خواست به شهادت رسید. او عطشان پر کشید در حالی در دستانش جامی از آب کوثر بود تا روایت‌گر تشنگی‌اش باشد. او به شهادت رسید و تحت لوای حضرت زینب (س) به خاک سپرده شد. دوستان و یاران پیکر پاکش را بر دوش کشیدند در حالی که یکی خاک مزارش را بر او می‌ریخت، یکی دست نوازش برسر یتیمانش می‌کشید و دیگری به خانواده‌اش تسلیت می‌گفت.

«مهدی یاغی» جوان بسیار خوش خنده‌ای بود. همه دوستانش، خنده‌های او را به یاد دارند. روزی که «مهدی» را در آرامگاهش به امانت می‌گذاشتند، آنان که چهره اش را دیدند، گفتند: «او می‌خندید؛ درست مثل خنده‌های هوش‌ربایش در زمان حیات.»

5 سال بدون «یاغی» و خنده‌های زیبایش | حریم حرم

https://harimeharam.ir/news/42952?n=5-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%DB%8C%D8%A7%D8%BA%DB%8C-%D9%88-%D8%AE%D9%86%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B4

 




تاریخ : سه شنبه 03/8/8 | 1:58 عصر | نویسنده : منتظر | نظر

این ماشین بیت المال است و من حق ندارم یک قدم مسیرم را کج کنم.

اول صبح بود که با سید رفیع برای رفتن به سر کار از منزل بیرون آمدیم و سوار ماشین شدیم.

 

 هنوز مسیر کوتاهی نرفته بودیم که سرعت ماشین را کم کرد و گفت: آقا جان، من می‌دانم تو بزرگِ من هستی و عمرت را برای من صرف کردی و موهایت سفید شده و چه زحمت‌هایی که کشیده‌ای. 

 

احترام شما بر من واجب است، ولی لطفا از ماشین پیاده شوید تا ماشین برایتان کرایه کنم؛ چون بعد از این مسیرمان یکی نیست و این ماشین بیت‌المال است و من حق ندارم یک قدم مسیرم را کج کنم.

 

 من با این جسارت گفتار و امانتداری پسرم و برخورد زیبایش دست‌هایم را به سوی آسمان بلند کردم و خدا را شکر نمودم. 

 

در حالی که آب از دیدگانم جاری بود و او را تحسین می‌کردم، رویش را بوسیدم و به خدا سپردمش.

 

شهید#سید_رفیع_رفیعی

 

 

@shahedan_aref




تاریخ : پنج شنبه 02/8/11 | 9:14 عصر | نویسنده : منتظر | نظر

وقتی رزقت دست امام رضا(ع) باشه، خیالت راحته»

شهید حاج محمد پورهنگ علاقه عجیبی به نماز صبح داشت و چند کار را همیشه بعد از نماز صبح انجام می داد: اول سه مرتبه سلام بر پیامبر (ص)، سه مرتبه سلام بر حضرت فاطمه (س) و سلام و درود به ائمه ؛ دوم تلاوت آیه 137 سوره مبارکه بقره ؛ سوم درخواست از خداوند برای سپردن رزق مادی و معنوی آن روز به دست #امام_رضا (ع) و سپس تلاوت قرآن می گفت: «وقتی رزقت دست امام رضا(ع) باشه، خیالت راحته»به روایت: همسر شهید (خواهر شهید حاج اصغر پاشاپور)




تاریخ : چهارشنبه 01/3/11 | 7:18 عصر | نویسنده : منتظر | نظر


  • paper | وب دزفان | فروش لینک
  • فروش رپورتاژ آگهی ارزان | رپرتاژآگهی