?? #سبک_زندگی_شهید
??آخر شب بود و بعد از جلسات متعدد از پادگاه دزفول به سمت محل سکونت فرمانده لشکر عاشورا راهی شدیم. چند شب بود که آقا مهدی به منزل نرفته بودن و ماشین سپاه بنزین نداشت. سر راه به پمپ بنزین رفتم. بنزین رو که زدم داشتم پولشو حساب میکردم که متصدی جایگاه گفت آقا رسید.
??با تعجب گفتم از کجا رسید؟! گفت همون آقایی که جلوی ماشین نشسته حساب کرد. پول بنزینو بردم و مقابل آقا مهدی گذاشتم و گفتم آقا زحمت کشیدی بفرما پولو... گفت نمیخواد بزار جیبت!
??گفتم من قبض مینویسم و این پولو میگیرم. گفت نه نیازی نیست نمیخوام! گفتم آخه چه دلیلی داره نمیگیرید. برگشت گفت غلامحسن الان من این پولو دارم بدم، اگر روز قیامت به من گفتند مهدی تو به اندازه پادگان تا خونه هم حق نداشتی از ماشین بیت المال استفاده کنی. چی دارم بگم؟ اونجا که من پولی همراهم نیست که بدم، الان این پول همراهمه و میتونم بدم.
?? به کانال پا به پای شهدا بپیوندید??
?? eitaa.com/shohadapabepa
ماجرای اینکه شهید مرتضی عبداللهی نمیخواستند سنگ مزار داشته باشند چه بود؟
همسر شهید: چند هفته قبل از اعزامش به سوریه با هم به گلزار شهدای بهشت زهرا (س) سر قطعهای که الان مزارش است رفتیم. ایشان گفت من همیشه به این قطعه حس خاصی دارم. کششی من را به این طرف میکشاند. این وصیت را به صورت شفاهی کرده بود که اگر شهید شدم پیکرم را اینجا بیاورید. همانطور که بین قبرها قدم میزدیم قبر شهید علی امرایی که اسم جهادیشان «حسین ذاکر» بود را به من نشان داد.
ایشان از لحاظ چهره شبیه آقا مرتضی بودند. خود آقا مرتضی میگفت هر کس در اداره من را میبیند میگوید با دیدن چهره شما یاد شهید «حسین ذاکر» زنده میشود. آقا مرتضی همیشه دعا میکرد هنگام شهادت ذرهای از بدنش باقی نماند و میگفت اگر پیکرم بازگشت در قطعه 26 به خاک سپرده شود، اما سنگ مزار نداشته باشد. میگفت: «به دلیل بازگشت پیکرم شرمنده امام حسین (ع) هستم، دیگر نمیخواهم شرمنده حضرت زهرا (س) باشم.»
https://razmandegan.org/site/%D9%85%D8%AA%D9%86%DB%8C/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%DB%8C/
.: Weblog Themes By Pichak :.