??همیشه با دو سه نفر میرفت گلزار شهدا قدم به قدم که میرفت جلو، دلتنگ تر از قبل میشد، دلتنگ شهادت، دلتنگ رفقای شهیدش.... کنار قبور می ایستاد و رازهای مگویش را به یارانش میگفت. جنس نجواهای فرمانده را نشنیده هم میشد فهمید. نجواهایی از جنس دلتنگی، جاماندگی و دلواپسی .حاجی بین قبر ها راه میرفت مینشست و خلوت میکرد بعد رو میکرد به ما و میگفت:?قرآن همراهتون هست؟? اگر بود که سوره حشر را میخواند و اگر هم نبود از توی موبایل برایش می آوردیم این عادت حاجی بود باید سوره
تاریخ : جمعه 101/2/30 | 2:19 عصر | نویسنده : منتظر | نظر
«????» #شهیدانہ شرط ورود در جمعشهدا اخلاص است... و اگر این شرط را دارے چہ تفاوتے می?ند ?ه نامت چیست وشغلت؟! #شهیدمرتضیآوینی «????»? ـ ـ ـ ـــــ??ـــــ ـ ـ ـ ?•??اشَہـادَ??•?
تاریخ : پنج شنبه 101/2/15 | 2:17 عصر | نویسنده : منتظر | نظر
هرروزپیشازبیرونآمدنازبرج? بادعایمحسنکارمانراتماممیکردیم؛ ی?یازدعاهایشعجیبدلمرالرزاند: خدایامرگ?بهمونبدهکہهمہ حسرتشروبخورن! • شهیدحججی
تاریخ : پنج شنبه 101/2/15 | 2:15 عصر | نویسنده : منتظر | نظر
هرروزپیشازبیرونآمدنازبرج? بادعایمحسنکارمانراتماممیکردیم؛ ی?یازدعاهایشعجیبدلمرالرزاند: خدایامرگ?بهمونبدهکہهمہ حسرتشروبخورن! • شهیدحججی
تاریخ : پنج شنبه 101/2/15 | 2:15 عصر | نویسنده : منتظر | نظر
هرروزپیشازبیرونآمدنازبرج? بادعایمحسنکارمانراتماممیکردیم؛ ی?یازدعاهایشعجیبدلمرالرزاند: خدایامرگ?بهمونبدهکہهمہ حسرتشروبخورن! • شهیدحججی
تاریخ : پنج شنبه 101/2/15 | 2:15 عصر | نویسنده : منتظر | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.