متن زیبا - اندکی صبر سحر نزدیک است...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انسان بی شباهت به آب نیست...

انسان بی شباهت به «آب» نیست..

اگر بخواهد زنده باشد و زندگی ببخشد،

باید جریان داشته باشد..

باید پی برخورد با سنگها و سختیها را به تنش بمالد..

باید شجاعت چشیدن گرم و سرد روزگار را داشته باشد..

تا باران شود و بر جهان ببارد..

وگرنه کسی که تحمل سختی ها را نداشته باشد،

همچون آب ساکنی است که صدایش به کسی آرامش نمی دهد،

با دیگران که کنار نمی آید هیچ

خودش راهم نمی تواند نجات دهد..!

 مرداب می شود!




تاریخ : چهارشنبه 94/10/16 | 11:12 صبح | نویسنده : منتظر | نظر

لبخند و عمق نگاهش

??در صورت آدمی دو چیز مهم است:

 

یکی "لبخند" و دیگری "عمق نگاهش".

 

?این دو را هم هیچ جراحی نمی‌تواند به انسان بدهد.

 

?لبخند آدمی اقیانوس صورتش است و چشم‌هایش آفتاب.

هر صورتی که آفتاب درخشان و اقیانوس مواج ندارد، یعنی هیچ ندارد.

 

"لوریس چکناواریان




تاریخ : چهارشنبه 94/10/16 | 11:11 صبح | نویسنده : منتظر | نظر

حرف زیاد داریم اما...

............................................*

حرف زیاد داریم اما

 

ما همه کارگریم

 

از کوره اگر در برویم

 

آجر می شود نانمان

 

 

- حسن آذری -




تاریخ : دوشنبه 94/10/14 | 1:10 عصر | نویسنده : منتظر | نظر

همه کارمان بیهوده بود!

?? توماس ادیسون دو هزار ماده مختلف را برای ساختن رشته لامپ امتحان کرد. هیچ کدام از این مواد رضایت بخش نبودند. دستیار ادیسون گله می کرد که: «همه کارمان بیهوده بود و چیزی یاد نگرفتیم.»

 

ادیسون با اعتماد زیادی گفت: «ما راه درازی را طی کردیم و کلی چیز یاد گرفتیم. اکنون ما می دانیم که دو هزار ماده وجود دارد که نمی توانیم در ساختن یک لامپ خوب از آنها استفاده کنیم.»




تاریخ : دوشنبه 94/10/14 | 1:2 عصر | نویسنده : منتظر | نظر

من که می دانم...

?? کیفیت_کار

 

 

یکی از مسئولان پروژه ایجاد یک مرکز فرهنگی، از این مرکز در حال ساخت بازدید کرد. او دید که یک مجسمه ساز، در حال ساخت یک مجسمه است و متوجه شد که یک مجسمه ساخته شده مشابه نیز آنجاست.

 

با تعجب از مجسمه ساز پرسید: «از این مجسمه دو تا نیاز داری؟»

 

مجسمه ساز بدون نگاه کردن گفت: «نه. فقط یکی می خواهیم، اما اولی در آخرین مرحله آسیب دید.»

 

مقام مسئول، مجسمه ساخته شده را بررسی کرد و هیچ اشکالی پیدا نکرد و از مجسمه ساز پرسید: «آسیب کجاست؟»

 

مجسمه ساز در حالی که مشغول کارش بود گفت: «یک خراش روی بینی مجسمه است.»

 

مقام مسئول پرسید: «این مجسمه را کجا می خواهید نصب کنید؟»

 

مجسمه ساز گفت: «روی یک ستون به ارتفاع شش متر.»

 

مقام مسئول پرسید: «اگر در این ارتفاع نصب می شود چه کسی خواهد دانست که یک خراش روی بینی مجسمه است؟»

 

مجسمه ساز کارش را قطع کرد، به مقام مسئول نگاه کرد، لبخند زد و گفت: «من که می دانم...???




تاریخ : دوشنبه 94/10/14 | 1:0 عصر | نویسنده : منتظر | نظر


  • paper | وب دزفان | فروش لینک
  • فروش رپورتاژ آگهی ارزان | رپرتاژآگهی