سوریه - اندکی صبر سحر نزدیک است...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اگر عزم رفتن به سوریه کردم...

? قسمتی از وصیتنامه شهید 

این حقیر در ایام اربعین سید سالار شهیدان در مقابل حرم حضرت ارباب (ع) از خداوند خواسته و امام حسین (ع) را به عنوان واسطه قرار دادم تا این جهاد و پیکار نصیبم گشته و روزی این بنده سراپا تقصیر گردد.

 

اگر عزم رفتن به سوریه کردم و از خداوند خواستار این موضوع گشتم به این دلیل بود که نمی توانستم نسبت به مظلومیت مردم سوریه ، در خطر بودن حرم آل الله که اگر فداکاری آنها نبود چندی از اسلام باقی نمانده بود و تلاش تکفیری ها در جهت مخدوش ساختن چهره ی اسلام در عالم و البته ندای رهبر فرزانه انقلاب که فرمودند سوریه نباید سقوط کند ، که اگر در این مقطع زمانی و مکانی در مقابلشان ایستادگی نکنیم باید در مرز های خودمان شاهد آغاز در گیری ها بودیم به برکت انقلاب اسلامی و خون پاک شهیدان این راه امروز جمهوری اسلامی به حدی از توان نظامی و دفاعی رسیده که نه تنها هیچ قدرتی توان دست درازی به خاک پاک آنرا ندارند بلکه آماده ی دفاع و یاری مظلومین عالم نیز هست ، همان طور که قرآن کریم می فرماید برای احیای حق و مبارزه با ظلم تک تک قیام کنید حتی اگر در این راه تنها بودید چرا که خداوند یار و یاور مظلومین است . 

 #شهید_عباس_آسمیه

@sarbazanzeynab




تاریخ : دوشنبه 03/12/20 | 2:17 عصر | نویسنده : منتظر | نظر

شنیدن کنایه و ناسزا از خودی و ناخودی هم ثواب دارد.

همانقدر که داشتن آثار درد تیر و ترکش در بدن یک مجاهد ثواب دارد، شنیدن طعنه، کنایه و ناسزا از خودی و ناخودی هم ثواب دارد.

 

این روزها ثواب دومی بیشتر است.

علیرضا زادبر

 

https://eitaa.com/Politicalhistory




تاریخ : دوشنبه 03/9/19 | 9:7 عصر | نویسنده : منتظر | نظر

رضایت بده تا به سوریه بروم...

با آگاهی کامل، قدم در این راه گذاشت و جوان‌ترین شهید مدافع حرم آل رسول الله(ص) شد.

هر وقت به من می‌گفت: «رضایت بده تا به سوریه بروم»، می‌گفتم: «اجازه بده سنت کمی بیشتر شود» که می‌گفت: 

«شیطان در کمین ماست و از آن نباید غافل بشویم، چه تضمینی می‌کنی که چند سال دیگر، من همین آدم باشم.» در واقع نمی‌خواست تغییر کند و دوست داشت پاک از این دنیا برود.

 

 

به روایت مـادر بزرگوار

??شهید سیدمصطفی موسوی??

 

ولادت: 18 آبان 1374

شهادت: 21 آبان 1394

 

 @Iran_Iran

???? http://telegram.me/Iran_Iran




تاریخ : دوشنبه 03/8/14 | 5:3 عصر | نویسنده : منتظر | نظر

میخواهم شهادتم در شب بیست و سوم رمضان باشد.»

ایام ماه مبارک رمضان بود. در کشاکش نبرد با تروریست‌های تکفیری در سوریه در شرایط آب و هوایی بسیار سختی که گرمای هوا، کار را بسیار سخت می‌کند و از لحاظ شرعی افطار جایز می‌شود، روزه بود. یکی از همرزمانش به او گفت که بیشتر ما تصمیم گرفتیم افطار کنیم و تو؟! جواب داد افطار نخواهم کرد. بعد از پایان مأموریت هنگامی که همه نشستند، دوستان شهیدش را به یاد آورد و لبخند غریبی زد. همرزمش از او پرسید: «راز این لبخندت چیست؟» «مهدی» پاسخ داد که من نفر بعدی هستم که شهید خواهم شد. دوستش به شوخی از او پرسید: «نظرت درباره شهادت در امشب یعنی شب نوزدهم ماه رمضان چیست؟» جواب داد: « نه... می‌خواهم شهادتم در شب بیست و سوم باشد.» مهدی در شب23 ماه رمضان در نبرد رویارو با تروریست‌های تکفیری و دشمنان قسم خورده‌ راه و نهضتِ حسینی، به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

«مهدی» در 9 مرداد 1392، در سن 24 سالگی و همزمان با ایام شهادت امیر المؤمنین علی (ع)، همانگونه که می‌خواست به شهادت رسید. او عطشان پر کشید در حالی در دستانش جامی از آب کوثر بود تا روایت‌گر تشنگی‌اش باشد. او به شهادت رسید و تحت لوای حضرت زینب (س) به خاک سپرده شد. دوستان و یاران پیکر پاکش را بر دوش کشیدند در حالی که یکی خاک مزارش را بر او می‌ریخت، یکی دست نوازش برسر یتیمانش می‌کشید و دیگری به خانواده‌اش تسلیت می‌گفت.

«مهدی یاغی» جوان بسیار خوش خنده‌ای بود. همه دوستانش، خنده‌های او را به یاد دارند. روزی که «مهدی» را در آرامگاهش به امانت می‌گذاشتند، آنان که چهره اش را دیدند، گفتند: «او می‌خندید؛ درست مثل خنده‌های هوش‌ربایش در زمان حیات.»

5 سال بدون «یاغی» و خنده‌های زیبایش | حریم حرم

https://harimeharam.ir/news/42952?n=5-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%DB%8C%D8%A7%D8%BA%DB%8C-%D9%88-%D8%AE%D9%86%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B4

 




تاریخ : سه شنبه 03/8/8 | 1:58 عصر | نویسنده : منتظر | نظر


  • paper | وب دزفان | فروش لینک
  • فروش رپورتاژ آگهی ارزان | رپرتاژآگهی