تسلیم نخواهم شد !
زندگی می کنم ...
برای رویاهایی که منتظرند به دست من واقعی شوند ...
من فرصتی برای بودن دارم،
پس ساکت نمی نشینم ....!!!
می گذارم همه بدانند که من با تمام توانایی ها و کاستی ها، شاهکار زندگی خود هستم ؛
کافی ست لحظات گذشته را رها کنم و برای ثانیه های آینده زندگی کنم ...!!!
چون رویاهایم آنجاست ،
و من فقط ؛ یک بار فرصت زندگی کردن را دارم ..
????
مرد فقیری از خدا سوال کرد:
چرا من اینقدر فقیر هستم؟!
خدا پاسخ داد:
چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی! مرد گفت: من چیزی ندارم که ببخشم؟
خدا پاسخ داد: دارایی هایت کم نیست!
یک صورت؛ که میتوانی لبخند برآن داشته باشی! یک دهان؛ که میتوانی از دیگران تمجید کنی و حرف خوب بزنی! یک قلب؛ که میتوانی به روی دیگران بگشایی! چشمانی؛ که میتوانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی!
"فقر واقعی فقر روحیس?...
??
به برگ نگاه کن ...
وقتی داخل جوی آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و می رود ...
من تمام زندگی ام را با اطمینان ،
به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام …
چون میدانم در آغوش رودخانه ای هستم
که همه ذرات آن نشان از حضور حضرت دوست دارد ...
پس از افت و خیزهایش هرگز دل نگران نمی شوم.
من ،
آرامش برگ را دوست دارم ...
چون برایم ایمان و توکل راستین را یادآوری میکند
??
تو? ?ک جمع ب? حوصله نشسته بودم
طبق عادت هم?شگ? مجله را ورق زدم تا به جدول رس?دم
هم?ن که تو? دلم خواندم سه عمود?
?ک? گفت بلند بگو
گفتم ?ک کلمه سه حرف?ه
ازهمه چ?ز برتر است
حاج? گفت : پول
تازه عروس مجلس گفت : عشق
شوهرش گفت : ?ار
کودک دبستان? گفت : علم
حاج? پشت سرهم گفت : پول، اگه نم?شه ط?، سکه
گفتم : حاج? ا?نها نم?شه
گفت : پس بنو?س مال
گفتم : بازم نم?شه
گفت : جاه
خسته شدم با تلخ? گفتم : نه نم?شه
د?دم همه ساکت شدند
مادر بزرگ گفت : مادرجان، " عمر " است .
س?اوش که تازه از سرباز? آمده بود گفت : کار
دیگر? خند?د و گفت : وام v
?ک? از آن وسط بلندگفت : وقت
?ک? گفت : آدم
خنده تلخ? کردم و گفتم : نه
اما فهم?دم
تا شرح جدول زندگ? کس? را نداشته باش?
حت? ?ک کلمه سه حرف? آن هم درست در نم? آ?د !!!
با?د جدول کامل زندگ?شان را داشته باش?.
بدون آن همه چ?ز ب? معناست !!!
هرکس جدول زندگ? خود را دارد.
هنوز به آن کلمه سه حرف? جدول خودم فکر م?کنم
شا?د کودک پا برهنه بگو?د : کفش
کشاورزبگو?د : برف
?ل بگو?د : حرف
ناشنوا بگو?د : صدا
ناب?نا بگو?د : نور
و من هنوز در فکرم
که چرا کس? نگفت :
" خدا
(صادق هدا?ت)
برای کفشی که همیشه پایت را می زند،
فرقی نمی کند، تو راهت را درست رفته باشی یا اشتباه
هر مسیری را با او همقدم شوی باز هم دست آخر به تاول های پایت می رسی.
آدم ها هم به کفش ها بی شباهت نیستند
کفشی که همیشه پایت را میزند
آدمی که همیشه آزارت می دهد
هیچ وقت نخواهد فهمید،
تو چه دردی را تحمل کردی
تا با او همقدم باشی ...!
.: Weblog Themes By Pichak :.