داستان زیبا و آموزنده - اندکی صبر سحر نزدیک است...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من که می دانم...

?? کیفیت_کار

 

 

یکی از مسئولان پروژه ایجاد یک مرکز فرهنگی، از این مرکز در حال ساخت بازدید کرد. او دید که یک مجسمه ساز، در حال ساخت یک مجسمه است و متوجه شد که یک مجسمه ساخته شده مشابه نیز آنجاست.

 

با تعجب از مجسمه ساز پرسید: «از این مجسمه دو تا نیاز داری؟»

 

مجسمه ساز بدون نگاه کردن گفت: «نه. فقط یکی می خواهیم، اما اولی در آخرین مرحله آسیب دید.»

 

مقام مسئول، مجسمه ساخته شده را بررسی کرد و هیچ اشکالی پیدا نکرد و از مجسمه ساز پرسید: «آسیب کجاست؟»

 

مجسمه ساز در حالی که مشغول کارش بود گفت: «یک خراش روی بینی مجسمه است.»

 

مقام مسئول پرسید: «این مجسمه را کجا می خواهید نصب کنید؟»

 

مجسمه ساز گفت: «روی یک ستون به ارتفاع شش متر.»

 

مقام مسئول پرسید: «اگر در این ارتفاع نصب می شود چه کسی خواهد دانست که یک خراش روی بینی مجسمه است؟»

 

مجسمه ساز کارش را قطع کرد، به مقام مسئول نگاه کرد، لبخند زد و گفت: «من که می دانم...???




تاریخ : دوشنبه 94/10/14 | 1:0 عصر | نویسنده : منتظر | نظر
       



  • paper | وب دزفان | فروش لینک
  • فروش رپورتاژ آگهی ارزان | رپرتاژآگهی