مذهبی - اندکی صبر سحر نزدیک است...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستانهای شگفت انگیز از …

تاریخ : سه شنبه 90/9/8 | 1:23 صبح | نویسنده : منتظر | نظر

ویژه محرم

تاریخ : سه شنبه 90/9/8 | 1:7 صبح | نویسنده : منتظر | نظر

شاعران و شعر عاشورایی

با شعر شاعران پارسی گو و  شاعران  اعصار مختلف به مجلس عزداداری حضرت سید الشهدا (ع) می رویم. ادامه مطلب...


تاریخ : سه شنبه 90/9/8 | 12:51 صبح | نویسنده : منتظر | نظر

زیارت عاشقانه جابربن عبدالله انصارى

جابر بن عبدالله انصارى از صحابه رسول خدا و یاران با وفاى اهل بیت(علیهم السلام) است. پدرش عبدالله بن عمرو بن حرام انصارى از پیشگامان دعوت پیامبر براى هجرت به مدینه است. عبدالله بن عمرو در بیعت عقبه (در مکه) حضور داشت. در جنگ بدر و احد نیز در رکاب رسول خدا شرکت جست و در جنگ احد به شهادت رسید.(1)

جابر خود نیز در بیعت عقبه ثانیه ـ در حالى که کودک بود ـ در کنار پدرش شرکت داشت. وى از یاران برجسته رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بود و در هیجده غزوه همراه پیامبر حضور داشت و در جنگ صفین نیز در رکاب على(علیه السلام) بود. او در اواخر عمر نابینا گردید و در سال 74 یا 77 هجرى در سنّ 94 سالگى وفات یافت.(2)

عطیّه عوفى(3) مى گوید: همراه با جابر بن عبدالله انصارى براى زیارت قبر امام حسین(علیه السلام) حرکت کردیم; وقتى به کربلا رسیدیم، جابر وارد رودخانه فرات شد و غسل (زیارت) کرد; آنگاه لنگى بر کمر بست و حوله اى بر دوش انداخت (همانند لباس محرم) و سپس خود را خوشبو نمود و به سمت قبر امام حسین(علیه السلام) حرکت کرد. به هنگام حرکت همواره ذکر مى گفت، تا آنکه به قبر نزدیک شدیم.

در آن هنگام به من گفت: دستم را روى قبر بگذار. هنگامى که دستش را روى قبر گذاشتم، جابر بیهوش بر روى قبر افتاد.

من آب به صورت جابر پاشیدم تا به هوش آمد. آنگاه سه بار صدا زد «یا حسین»(4)


و ادامه داد: «حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ; آیا دوست، پاسخ دوستش را نمى دهد؟!»

سپس با خودش گفت: «چگونه (حسین) پاسخت را بدهد، در حالى که میان خون آغشته شده و بین بدن و سرش جدایى افتاده است؟»

سپس افزود: «فَأَشْهَدُ أَنَّکَ ابْنُ خَیْرِ النَّبِیِّینَ، وَابْنُ سَیِّدِ الْمُؤْمِنینَ، وَابْنُ حَلیفِ التَّقْوى، وَسَلیلُ الْهُدى، وَخامِسُ أصْحابِ الْکِساءِ، وَابْنُ سَیِّدِالنُّقَباءِ، وَابْنُ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ النِّساءِ، وَمالَکَ لاتَکُونُ هکَذا وَقَدْ غَذَّتْکَ کَفُّ سَیِّدِ الْمُرْسَلینَ، وَرُبِّیتَ فِی حِجْرِ الْمُتَّقینَ، وَرَضَعْتَ مِنْ ثَدْىِ الاِْیمانِ، وَفُطِمْتَ بِالاِْسْلامِ، فَطِبْتَ حَیّاً، وَطِبْتَ مَیِّتاً، غَیْرَ أَنَّ قُلُوبَ الْمُؤْمِنینَ غَیْرُ طَیِّبَة لِفِراقِکَ، وَلا شاکَّة فِی الْخِیَرَةِ لَکَ، فَعَلَیْکَ سَلامُ اللهِ وَرِضْوانُهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلى ما مَضى عَلَیْهِ أَخُوکَ یَحْیَى بْنُ زَکَرِیّا; گواهى مى دهم که تو فرزند بهترین پیامبران و فرزند سرور مؤمنان و فرزند هم پیمان تقوا و از سلاله هدایتى. تو پنجمین فرد از اصحاب کسایى، و فرزند بزرگ نقیبان و فرزند فاطمه اى که بانوى همه زنان است. چرا چنین نباشد! (و این همه شرافت و بزرگى نداشته باشى) در حالى که بزرگ پیامبران با دست خویش به تو غذا داد و در دامن پرهیزکاران پرورش یافتى و از پستان ایمان شیر نوشیدى و با اعتقاد به اسلام از شیر باز گرفته شدى; تو پاک زیستى و پاک از دنیا رفتى، جز آنکه دل هاى مؤمنان از فراقت آسوده نیست در حالى که شک ندارند جایگاه بلندى براى توست; پس سلام و رضوان الهى بر تو باد. و (من) گواهى مى دهم که تو بر همان طریقى رفتى که برادرت یحیى بن زکریا رفت (و در دفاع از حقّ به شهادت رسید)».

آنگاه چشمش را (مانند یک انسان بینا) به اطراف قبر گردانید و (و خطاب به سایر شهیدان) گفت:

«أَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ أَیُّهَا الاَْرْواحُ الَّتی حَلَّتْ بِفِناءِ الْحُسَیْنِ، وَأَناخَتْ بِرَحْلِهِ، أَشْهَدُ أَنَّکُمْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ، وَآتَیْتُمُ الزَّکاةَ، وَأَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَیْتُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَجاهَدْتُمُ الْمُلْحِدینَ، وَعَبَدْتُمُ اللهَ حَتّى أَتاکُمُ الْیَقینُ; درود بر شما اى ارواحى که بر آستان حسین فرود آمده، و در کنارش آرام گرفتید; گواهى مى دهم که شما نماز را بر پا داشتید و زکات را ادا کردید، امر به معروف و نهى از منکر نمودید و با ملحدان و بى دینان پیکار کردید و تا هنگام مرگ خدا را عبادت نمودید».


آنگاه افزود: «وَالَّذی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَقَدْ شارَکْناکُمْ فیما دَخَلْتُمْ فیهِ; سوگند به خدایى که محمد را به حق براى پیامبرى برانگیخت، ما با شما شهیدان در راهى که وارد شده اید، شریکیم!».

«عطیّه» که این سخن را شنید، با شگفتى پرسید: «چگونه ما شریک (رزم و شهادت) آنها هستیم، با آن که (براى یارى حسین(علیه السلام)) نه فراز و نشیبى را پیمودیم و نه شمشیرى زدیم، درحالى که اینان، میان سرها و بدن هایشان جدایى افتاد (و به شهادت رسیدند) و فرزندانشان یتیم شدند و زنانشان بى شوهر؟»

جابر پاسخ داد: «یا عَطیَّةُ! سَمِعْتُ حَبیبی رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) یَقُولُ: «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ، وَمَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْم أُشْرِکَ فی عَمَلِهِمْ»، وَالَّذی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبیّاً إنَّ نِیَّتی وَ نِیَّةَ أَصْحابی عَلى ما مَضَى عَلَیْهِ الْحُسَیْنُ وَأَصْحابُهُ; اى عطیّه! از حبیبم رسول خدا شنیدم که مى فرمود: «هرکس گروهى را دوست داشته باشد در قیامت با آنان محشور خواهد شد و هر کس عمل گروهى را دوست داشته باشد، در عمل آنها شریک است». سوگند به خدایى که محمّد را به حق براى رسالت برانگیخت، (اگر من بر اثر ناتوانى نتوانستم همراه امام حسین(علیه السلام)باشم، ولى) نیّت و خواسته من و یارانم، بر همان مسیرى است که حسین(علیه السلام) و یارانش پیموده اند».(5) ادامه مطلب...


تاریخ : دوشنبه 89/11/4 | 12:41 صبح | نویسنده : منتظر | نظر

. اقوال گوناگون در مورد ورود اهل بیت(علیهم السلام) در اربعین به

 اول، آن است که اهل بیت(علیهم السلام) در همان سال 61 در روز بیستم صفر به کربلا وارد شدند که همان نظر سید بن طاووس در لهوف است و ابن نما نیز همین را معتقد است.(1)

در نفس المهموم از قول «تاریخ حبیب السّیر» آمده است که یزید سرهاى شهیدان را به على بن الحسین(علیه السلام) تسلیم کرد و آن حضرت سرها را روز بیستم صفر به بدن ها ملحق کرده و سپس به مدینه بازگشت،(2) و در مقتل الحسین مقرّم این سخن از ابوریحان بیرونى در ـ الآثار الباقیه ـ نیز نقل شده است.(3)

مطابق این سخن، مى توان گفت که اهل بیت نیز همراه امام سجاد(علیه السلام) در روز اربعین به کربلا آمدند و سخن سید بن طاووس تقویت مى شود.

قول دوم، از شیخ مفید است که مى نویسد: «روز بیستم صفر روزى است که خاندان حرم حسینى از شام به مدینه آمدند، و این روز همان روزى است که جابر بن عبدالله انصارى به کربلا براى زیارت قبر امام حسین(علیه السلام) آمد و او نخستین کسى است که قبر آن حضرت را زیارت کرد».(4)

شیخ طوسى نیز در مصباح المتهجّد تصریح مى کند: روز بیستم صفر، روز ورود حرم حسینى از شام به مدینه است.(5)

قول سوم، از سید بن طاووس در کتاب اقبال است که ایشان در این کتاب، هم ورود حرم حسینى را در اربعین به کربلا بعید مىشمرد و هم ورودشان را به مدینه(6) و علامه مجلسى نیز این هر دو را بعید مى داند.(7) در واقع سید بن طاووس که کتاب اقبال را پس از لهوف نوشته، نظرِ نخست خویش را نمى پذیرد، هرچند مى گوید: ممکن است آنها به کربلا رفته باشند، ولى نه در روز بیستم صفر.(8)

قول چهارم و پنجم، آنکه به هنگام رفتن از کوفه به شام، نخست به کربلا آمده اند(9)و یا آنکه بعد از مراجعت از شام به مدینه، در زمان دیگرى به کربلا آمده اند.

این دو قول را مرحوم حاج شیخ عباس قمى در منتهى الآمال به برخى نسبت داده; ولى آنها را ضعیف شمرده است; چراکه در نقل ها نیامده است.

قول ششم، آن است که خاندان حسینى در سال 62 یعنى یک سال بعد، در روز بیستم صفر به کربلا آمده اند; که این قول را فرهاد میرزا در کتاب «قمقام زخّار» انتخاب کرده است.(10) ادامه مطلب...


تاریخ : دوشنبه 89/11/4 | 12:10 صبح | نویسنده : منتظر | نظر


  • paper | وب دزفان | فروش لینک
  • فروش رپورتاژ آگهی ارزان | رپرتاژآگهی